نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
در متون مقدس یهودیت- مسیحیت و اسلام، یعنی عهد عتیق، عهد جدید و قرآن، تعابیر مختلف و کاربردهای مختلفی درباره روح و روحالقدس به کار رفته است. این اختلاف تعابیر نهتنها موجب ابهام در حوزه معنایی این اصطلاح در هریک از متون مقدس یهودیت، مسیحیت و اسلام شده است؛ بلکه موجب شده که فاصله زیادی میان این متون ایجاد شود. با بررسی آیات موردنظر میتوان دریافت، علیرغم مصادیق مختلفی که در این زمینه وجود دارد، روحالقدس درونمایه مشترکی در همه این متون دارد و به حقیقت واحدی اشاره دارد.
روح و روحالقدس در عهد عتیق
واژه عبری ruach به معنای نفخه (باد)، نَفَس و روح است. این واژه در عهد عتیق در ارتباط با موضوعات مختلفی بهکار گرفته شده است. الهیدانان یهودی بر این باورند که این واژه از یک حوزه معنایی محدود آرامآرام و در طول زمان، به معانی بسیار گستردهای تبدیل شده است(Mullins,Holly spirit,1939).
این کاربردها عبارتاند از:
1. روح به معنای قدرت خدا: از آن جهت که نویسندگان عهد عتیق وجود انسانگونهای برای خدا قائل بودند، همانگونه که نفس انسان بخش نامرئی انسان است و بهعنوان بازتاب انرژی و حیات انسان بهشمار میآید، مفهوم روح برای خدا به معنای بازتاب انرژی و تأثیر انتقالی خدا بر انسان و طبیعت شمرده شد. بنابراین، عبارت «روح خدا»، نشئت گرفته از انگارهای چون «روح» و یا «نفَس انسان» به معنای نیرو یا قدرت خدا بهکار رفت. در واقع، روح خدا قدرت خداست که در آفرینش نقش ساماندهی دارد.
2 . روح در ارتباط با الوهیت: در این کاربرد عهد عتیقی، روح خدا در ارتباط با خود خدا و به مثابه خدا در نظر گرفته میشود.از طرف دیگر، ما در عهد عتیق شاهد تعیین هویتی جدا از خدا و روح خدا هستیم. البته این بدان معنی نیست که «خدا» و «روح خدا» در اندیشه نویسندگان عهد عتیق، دو موجود مجزا به حساب میآید؛ بلکه مراد این است که «روح» کارکردی مختص به خود و متمایز از «خدا» داشته است. عملکرد روح همچون خدا بود؛ بهویژه زمانی که عمل اختصاصی (الهی) بود که روح برای مقاصد خاصی بر افراد قرار میگیرد؛ بدین معنا که روح خدا اصلی فراگیر و نافذ در انسان و در جهان بود.
در برخی عبارات روح بهعنوان فرشته خداوند، یا فرشته عهد و پیمان، هم نماینده خود یهوه و هم ارسالشده از جانب یهوه است. بنابراین، چیزی شبیه این است که بگوییم: روح یهوه در آنِ واحد هم داخل انسان بود و هم یک فرستاده از جانب یهوه بر انسان بود.
3. روح در طبیعت خارجی: گاه روح خدا در کنار طبیعت خارجی در نظر گرفته میشود: «روح خدا سطح آب را فراگرفته بود» (پیدایش، 1: 2). در اینجا و در نمونههای دیگر، روح از هرجومرج بسیار کهن، نظم و زیبایی را به ارمغان میآورد و نیروهای کیهانی را به سمت نظم جهان هدایت میکند.خدا روح خود را به طبیعت میفرستد: «تو روح خود را پیشاپیش میفرستی و آنها ایجاد میشوند و تو چهره زمین را تجدید میکنی.» (مزامیر، 104: 28-30).همچنین زیبایی هفت آسمان به روح نسبت داده شده است: «بهوسیله روح او، هفت آسمان تزیین شده» (ایوب، 26: 13). معلوم میشود که نویسندگان کتاب مقدس، پدیدههای طبیعت را بهعنوان نتیجه عمل مستقیم خدا از طریق روح خود، در آن در نظر گرفتند.
4. روح خدا در انسان: روح گاهی بهعنوان افاضه قدرت طبیعی (افاضه قدرت ذاتی) جسمی و فکری هردو در نظر گرفته میشود.خدا سرچشمه حیات شخصی و فکری انسان را ناشی از نفخه به بینی او قرار میدهد: «در بینی آدم روح حیات دمید» (پیدایش، 2: 7). خدا «خدای ارواح تمامی بشر» است (اعداد، 16: 22). عقل بشر برای انجام و توانایی هر نوع کاری، هدیهای از جانب خدا اعلام شده است (ر.ک: خروج، 31: 3؛ 28: 3؛ 35: 31).زندگی فیزیکی به علت حضور روح خدا است (ر.ک: ایوب، 27: 3) و الیهو به ایوب میگوید: «روح خدا مرا آفریده است» (ایوب، 33: 4). بنابر این، انسان از منظر نویسندگان عهد عتیق، در تمام اجزای هستی خود اعم از بدن، ذهن و روح و روان خود، بهعنوان نتیجه عمل مستقیم روح خداست.
5 . افاضه قدرت برای خدمت: بخش زیادی از آیات عهد عتیق که به روح خدا اشاره میکند، به موضوع روابط عهد بین یهوه و اسرائیل مربوط میشود و بخش زیادی از این آیات، به نوبه خود، با هدیه و قدرت اعطایی بهوسیله روح برای خدمت مدام در ملکوت خدا مرتبط است.درک معنای کامل بسیاری از بیانات عهد عتیق، منوط به این است که به طور مداوم عهد بین خدا و اسرائیل در سراسر عهد عتیق مورد توجه قرار بگیرد. هر نوع قدرت فوقالعادهای که بهوسیله بنیاسرائیل به نمایش گذاشته شد، معمولا به روح نسبت داده شده است. این افاضه قدرت موارد بسیار متعددی را شامل میشود که به موارد اصلی آن اشاره میکنیم:
الف . روح در ارتباط با داوران و دلاوران
فرزندان اسرائیل به زاری از یهوه درخواست کردند و او عتنئیل، پسر قناز را فرستاد تا آنان را نجات دهد: «و روح یهوه بر او آمد، و او بر اسرائیل داوری کرد» (داوران، 3: 10). همچنین در عبارت دیگری آمده: «روح یهوه بر یفتاح آمد» (داوران، 11: 29) و در جای دیگری میگوید: «روح خدا بر جدعون قرار گرفت» (داوران، 6: 34). در این دسته از عبارات، روح اعطای ویژهای از قدرت را بدون توجه به شخصیت اخلاقی دریافتکننده افاضه میکند؛ زیرا این دیدگاه مربوط به شخص نیست؛ بلکه صرفاً در ارتباط با پادشاهی مذهبی و دلالت به عهد بین خدا و اسرائیل است. در برخی از موارد، روح به صورت مستقیم نیروی فیزیکی اعمال میکند. (ر.ک: حزقیال، 3: 12).
ب . روح به مثابه حکمت برای مقاصد مختلف
بزالل در حکمت از روح خدا پر شده و فهم چگونگی کار با طلا، نقره، برنج و ... در ساخت معبد[را بدست آورد] (خروج، 31: 2-4؛ 35: 31) و اعطای روح خرد به درستکنندگان لباس هارون (ر.ک: خروج، 28: 3) و یکی از سازندگان معبد سلیمان. (ر.ک: اول پادشاهان، 7: 14؛ دوم تواریخ، 2: 14). در این موارد به نظر میرسد که ترکیبی از استعدادهای طبیعی و مهارت به طور فوقالعاده از جانب روح اعطا شده است. فرعون به یوسف بهعنوان کسی اشاره میکند که در او روح خدا باعث آمادهسازی او برای دولت و حکومت میشود (ر.ک: پیدایش، 41: 36). یوشع بهوسیله روح، واجد شرایط برای رهبری قوم شد (ر.ک: اعداد، 27: 18). در این آیه یوشع به واسطه دستگزاری شدن بهوسیله موسی، به داشتن روح معرفی شده است. دانیال بهعنوان دارنده حکمت تعبیر خواب بهواسطه روح معرفی میشود و پس از آن، به دلیل برخورداری از روح، به یک موضع توانایی و قدرت متعالی رسیده است (ر.ک: دانیال، 4: 8؛ 5: 11-14؛ 6: 3). روح زروبابل را واجد شرایط بازسازی معبد میکند (زکریا، 6: 4). روح در زمان سرگردانی در بیابان، برای آموزش و تقویت به مردم داده شد (ر.ک: نحمیا، 9: 20) و به مشایخ همراه با موسی (ر.ک: اعداد، 11: 17و 25). این امر نشاندهنده چگونگی گسترش بسیار فعالیتهای روح رستگاری، و یا روح در عهد است. همه این اشکال عمل روحالقدس در برخی از طرق زندگی مردم قوم نفوذ کرد و از همان راه یا راه دیگر به سمت سرانجام حکومت دینی سوق داد.
ج . روح در ارتباط با نبوت
مشخصترین و مهمترین فعالیت روح در عهد عتیق، در حوزه نبوت ظهور پیدا کرد. در اوایل دوره نبوت کسی که پیشگویی میکرد «ro'eh» نامیده میشد. کلمه نبی به معنای کسی بود که از طرف خدا تکلم میکرد. نبی بهعنوان مردی که از روح خدا برخوردار است، از دیگران متمایز شد (ر.ک: هوشع، 9: 7). انبیا پیامهای خود را به طور مستقیم به روح خدا نسبت میدادند (ر.ک: حزقیال، 2: 2؛ 8: 3؛ 11: 1). در واقع، روح یهوه که میآمد، انبیا میتوانستند رؤیا ببینند و پیشگویی کنند. داوران نیز که ناجیان بنیاسراییل در دوران آشفتگی بودند، کسانی بودند که روح بر آنان میآمد.
6 . انتقال شخصیت اخلاقی: در عهد عتیق، شخصیتهای اخلاقی و معنوی نیز به عملکرد روح برمیگردد. «روح مقدس تو» (مزامیر، 51: 11) و «روح نیکوی تو» (مزامیر، 143: 10) اشاره به کیفیت اخلاقی عمل روح دارد. «مقدس» از لغت«qadhash» (قادوش) گرفته شده و به معنای «از هم جدا بودن»، متعالی بودن را میرساند که منجر به درک مفهوم «الهی بودن» میشود و چنانچه خداوند از نظر اخلاقی نیکوست، مفهوم «شخص مقدس (الهی)» به معنای اخلاقیِ قدوسیت شخص دلالت دارد. پس از آن، این کلمه درخصوص روح یهوه به کار گرفته شد: «یهوه روح نیکوی خود را برای تربیت میدهد.» (نحمیا، 9: 20) «روح، نیکو خوانده میشود؛ زیرا انجام اراده خدا را تعلیم میدهد.» (مزامیر، 143: 10). «روح، ترس از خداوند را القا میکند.» (اشعیا، 11: 2-5) روح سرسپردگی به خداوند اعطا میکند (ر.ک: اشعیا، 44: 3-5). بنابراین، میبینیم که عهد عتیق به طرق متعدد روحالقدس را بهعنوان منبع خلوص اخلاقی باطنی به رسمیت میشناسد.
7 . روح در مسیح: در کتاب اشعیا، به روح در ارتباط با مسیح اشاره شده است. اگرچه مسیح در برخی موارد بهعنوان پادشاه آرمانی که از نسل داوود برخواهد خواست، تصور میشود؛ ولی در برخی موارد دیگر، بهعنوان بنده رنجور یهوه معرفی شده است. در کتاب اشعیا تصویر روشنی از «بیرون آمدن از نسل داوود» ارائه میشود (اشعیا، 11: 1-5). روح گویا «حکمت و فهم» را با هدایای بسیار از طریق اعمالی که او باید در پادشاهی عدالت و صلح به وجود آورد، به او اعطا میکنددر کتاب اشعیا (61: 1) عبارات قابلتوجهی وجود دارد که گویا عیسی خود را مصداق آن میداند: «روح خداوند بر من است» (لوقا، 4: 18).
8 . پیشگویی با نزول روح: در تاریخ بنیاسرائیل، زمانی که درد و رنج تبعید به شدت بر ایشان فشار آورد، تمایلی به ایدهآلسازی عصر گذشته بهعنوان دوران برکت و رحمت خاص از روح، توأم با خوش بینی قابلتوجه به نزول روح در آینده، بهوجود آمد. در کتاب حجی ضمن اشاره به شکوه سابق خانه خدا، توصیه میشود که مأیوس نباشد من با شما هستم: «هنگامی که شما از مصر بیرون آمدید روح من در میان شما اقامت گزید» (حجی، 2: 5). در کتاب اشعیا نیز آمده است: «روح به یعقوب و نسل او ریخته شود» (اشعیا، 44: 3). اما در عهد جدید پیشگویی میشود کهاعطای روح با حضور نشانههای شگفتانگیز و به همراه هدیهای از نجات، به تمام طبقات مختلف صورت میپذیرد (ر.ک: اعمال رسولان، 2: 17-19) (Mullins,Holly spirit,1939).
در عهد عتیق گاه روح بهعنوان فرشته، انکشاف پیدا میکند؛ مثل برانگیخته شدن حضرت موسی که در سفر خروج باب سوم آمده: فرشتة خداوند چون شعله آتش از میان بوتهای بر او ظاهر شد. وقتی حضرت موسی نزدیک آن شعله شد، خدا میگوید: کفشهایت را درآور، تو در مکان مقدسی هستی. من یهوه خدای پدران تو، ابراهیم، اسحاق و یعقوب هستم. در این عبارات از یکسو سخن از فرشتهای است که بر حضرت موسی آشکار شده است، از سوی دیگر یهوه است که سخن میگوید. همچنین در کتاب داوران، باب سیزده، فرشته یهوه بر همسر مانوح از قبیله دان ظاهر میشود و به او بشارت فرزند میدهد و دستور میدهد که قربانی را انجام دهند. وقتی مانوح از نام او سؤال میکند، میگوید: نام مرا مپرس؛ زیرا نام عجیبی است! در ادامه دارد که وقتی شعلههای آتش قربانگاه به سوی آسمان زبانه کشید، فرشته در شعله آتش به سوی آسمان صعود کرد! مانوح و زنش با دیدن این واقعه فهمیدند که او فرشته خدا بوده است و مانوح به همسر خود گفت که ما خواهیم مرد؛ زیرا خدا را دیدهایم.
فیلون نیز روح الهی را واسطهای میداند که خدا پیامش را از طریق او به انبیا ابلاغ میکند. او روح الهی را به معنای یک روح مجرد یا نوعی فرشته میداند. روح الهی موردنظر فیلون همان است که در سنت یهودی روح الهی نبوی تصور میشود. در سنت یهودی این روح الهی به شخینا و روحالقدس هم معروف است (محمدیان و گندمی، 1394: 139). روحالقدس در تاریخ به معنای حضور رمزآلود قدرت خدا در طبیعت برای افراد یا جماعتی به منظور الهام بخشیدن به آنها با دگرگونی و تسخیر کردن روح آنها بوده است (مک گراث، 306). البته اینکه خدا کارها را به واسطههایی مثل فرشتگان و مانند آن میسپارد، از عجز خدا نیست؛ بلکه از غنا و فیضان وجودی او ناشی میشود.
به نظر میرسد استفاده که از واژه روح در سنت یهودی برای حفظ قداست نام یهوه و برای پرهیز از نام بردن یهوه بوده است؛ همانطور که جیمز دان گفته است: «در سنت یهودی متأخر قبل از مسیح، چنان بر تنزیه و تعالی خدا تأکید شد که اعتقاد به وجود واسطههای میان خدا و انسان مطرح شد. این واسطهها عبارت بودند از: شخینا، کلمه، روح و فرشتگانی با کارکرد خاص ... روحالقدس مفهومی جدا از خدا نیست. خدا خودش قدرتمندانه در طبیعت و بشر عمل میکند (Jams Dunn, 1980: 130).
بههرحال، میتوان گفت که روح در عهد عتیق موجودی مستقل از خدا نیست. روح مظهر قدرت، حضور و اراده خدا در جهان است. گویا آنچه به خود خدا مربوط میشود، به واسطهای به نام روح نسبت داده شده است.
روحالقدس در عهد جدید
واژه penuma واژهای یونانی است که در عهد جدید، چهار معنا دارد:
1. مفهوم تحتالفظی نفس یا باد؛
2. مفهوم انسانشناختی روح بهعنوان نفس و روح؛
3. مفهوم اهریمنشناسی که برای ارواح شیطانی یا ناپاک به کار رفته است؛
4. مفهوم الهیاتی، که مفهومی غالب است؛ (روح خدا که بهعنوان روح خدای پدر یا خدای پسر استفاده شده است (Mullins,Holly spirit,1939).
روح در عهد جدید به شکل روح خدا، روح مسیح، روح موعود، روح فیض، روح قوت، روح راستی و... آمده است (امیرکانی، 1890م: 264). مراد مسیحیان از روحالقدس در دوره جدید، همان روح یهوه بود که در دوره جدید عملکرد گستردهتری داشت و دیگر مختص قوم اسرائیل نبود. روح راستی همه را هدایت میکند.
در اناجیل تولد خارقالعاده حضرت عیسی به روحالقدس نسبت داده شده است. در انجیل متی در مورد حامله شدن حضرت مریم آمده: «آنچه در وی قرار گرفته است، از روحالقدس است» (متی، 2: 20) و در انجیل لوقا خطاب به مریم آمده است: «روحالقدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند...» (لوقا، 1: 35). حضرت عیسی نیز معجزات خود را به قدرت روحالقدس نسبت میدهد (ر.ک: مرقس، 3: 29؛ متی، 12: 28) یا از کمک روحالقدس به شاگردانش سخن میگوید (ر.ک: مرقس، 13: 11). روحالقدس قدرت خداست که آنچه را مسیح در مورد نجات انجام داده است، آن را در فردفرد مؤمنان عملی میسازد (ر.ک: یوحنا، 14).
در رسالههای پولس کارکردهای مختلفی به روحالقدس نسبت داده شده است. پولس اعلام بشارت مسیح بهوسیله خود را کار روحالقدس میداند (اول تسالونیکیان، ۱: ۵؛ اول قرنتیان، ۲: ۴). روحالقدس ایمان را الهام میکند (اول قرنتیان، ۱۲: ۳).
روح زندگی را میآفریند. بهوسیله روح، انسان از قدرت گناه و مرگ رهایی مییابد و در زندگی و آزادی که مسیح سرآغاز آن است، قرار میگیرد. (ر.ک: رومیان، باب ۸ اشاره به حیات انسان مومن در روح؛ غلاطیان ۵ اشاره به آزادی مسیحی، دوم قرنتیان، ۳: ۱۷).
روح، امت مسیحی را در مسیح متحد میکند. بزرگترین موهبت محبت است و محبت را روحالقدس عطا میکند (ر.ک: اول قرنتیان، 13).
روح عامل همه اعمالی است که مطابق خواست و اراده خداوند است. «لیک ثمره روح، محبت، شادی، صلح و بردباری و حاضرخدمتی و نیکی و اطمینان به دیگران و نرمخویی و تسلط بر نفس است» (غلاطیان، ۵: ۲۲) روحالقدس اعمال را از طریق محبت تحقق میبخشد.
و روحالقدس به هیئت جسمانی چون کبوتری بر عیسی فرود آمد و ندایی از آسمان برخاست: تو پسر محبوب من هستی (لوقا، 3: 22). داستان وسوسه نشان میدهد که شیطان در برابر دربردارنده روح، پا به فرار گذاشته است. آغاز موعظه در ناصره، موهبت روحالقدس و اعلام بشارت را به یکدیکر مرتبط میکند (۴: ۱۸) «روح خداوند بر من است؛ چه مرا مسح کرده است بهر آنکه مسکینان را بشارت دهم» (لوقا، 4: 18). «خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف به وساطت انبیا به پدران ما تکلم نمود، در این ایام آخر به ما به وسالت پسر خود متکلم شد» (عبرانیان، 1: 1). فقط بعد از اینکه از جانب پدرش برگزیده شد، روح را به معتقدانش انتقال میدهد (لوقا، ۲۴: ۲۹؛ اعمال،۱: ۸؛ ۲: ۳۳ ). تنها روح الهی است که فرایند مکاشفه را بر انسان آشکار میکند. حتی شاگردان خاص مسیح نیز از درک برخی حقایق روحانی عاجزند و سؤال میکنند که چگونه میشود؟ مسیح میگوید: وقتی روح راستی بیاید، خواهند فهمید. آنچه مسیح مکشوف میسازد، پس از رفتن وی مکشوف ساختن کار روح خداست.
پولس نیز ابلاغ پیام بشارتی را که انجام میدهد، به قدرت روح خدا نسبت میدهد (ر.ک: اول قرنتیان، 2: 3). پولس میگوید: بدون عملکرد روح خدا هیچکس نمیتواند حقیقت را بفهمد. روح خدا از عمیقترین اسرار خدا آگاهی دارد و آنها را بر ما آشکار میسازد (ر.ک: اول قرنتیان، 2: 10).
در روز پنطیکاست (پنجاهه) روحالقدس به تمامی ایمانداران اعطا میشود (اعمال رسولان، ۲). ادعای مسیحیان این است که روح خدا میآید در انسانها ساکن میشود و با روحالقدس رابطه انسانها با خدا نزدیکتر و بیواسطهتر میشود.
برای روحالقدس در طی دوران کلیسا، چهار کارکرد برشمرده شده است:
۱. روح به همه اعضای کلیسا اعطا شده است و این موهبت جاودان است؛
۲. این روح میتواند خودش را به شیوهای قابل مشاهده آشکار کند: پدیدارهای جسمانی شگفتانگیز و معنوی نشانههای خارجی غیرقابلانکاری از حضور روح هستند (اعمال، ۲: ۳؛ ۴: ۸؛ ۴: ۳۱؛ ۱۰: ۴۵؛ ۱۹: ۶).
۳. مهمترین کارکرد این روح موعظههای پیامبرانه است. این روح این امر را ممکن میسازد که در آینده کشف شود (اعمال: ۱۱: ۲۸؛ ۲۰: ۲۳) و اراده پنهان الهی را آشکار میسازد (اعمال، ۸: ۲۹؛ ۱۰: ۱۹). بالاتر از همه، اینکه اساس موعظههای کلیسا را بنیان نهاد (اعمال، ۱: ۸؛ ۴: ۸؛ ۴: ۳۱؛ ۶: ۱۰؛ ۱۸: ۲۵ و ...). هرچند که که نه به اعمال معجزهآسا و نه به ایمان، نیایش و محبت بهعنوان ثمرات روح، صریحاً اشاره نشده است.
۴. روح، راه کلیسا را در جهان معین میکند و به سوی آن رهنمون میشود. بدینگونه روح تداوم آخرین مرحله از تاریخ رستگاری را تضمین میکند.
در انجیل یوحنا روح به مثابه شکوهی الوهی و متعالی پنداشته شده است (یوحنا، ۳: ۶؛ ۶: ۶۳). روح نیروی حیاتبخش است (۶: ۶۳). فقط این روح شخص را به سوی نیایش صحیح رهنمون میشود (۴: ۲۳) و بخشش از گناه را به دست میآورد (۲: ۲۲).
پولس درباره نجاتبخشی روحالقدس سخن میگوید و اصطلاح مهر شدن بهوسیله روحالقدس را بهکار میبرد (ر.ک: افسسیان، 1: 13). روح بهراستی انسان را متوجه گناهکار بودنش میکند و او را برای توبه برمیانگیزاند و پاک میکند (ر.ک: غلاطیان: 5).
به قول جیمز دان، تفاوت کمی میان کارکردهای روحالقدس در سنت یهودی با روحالقدس در مسیحیت اولیه وجود دارد. روحالقدس به مثابه قدرت الهی نمود داشت؛ اما بهگونهای نبود که روح، بهعنوان یک موجود مستقل از خدا در نظر گرفته شود و تشخص پیدا کند. پس روح در مسیحیت اولیه تقریبا همان چیزی است که در یهودیت سابقه داشته است.(Jams Dunn, 1980: 133)
پولس نیز که روحالقدس نزد وی یک ویژگی مسیحی پیدا میکند، فهمش از روحالقدس همان فهم سنت یهودی است. توضیح اینکه: آنگونه که ولفسون میگوید، در سنت یهودی، حکمت ازلی و مسیح ازلی دو امر جدا از هم بودند و دو انکشاف به آنان نسبت داده میشد؛ حکمت ازلی بهعنوان شریعت ازلی بر حضرت موسی منکشف شد و بنا بود مسیح ازلی از نسل داوود به وجود آید. پولس هر دو انکشاف را به عیسی نسبت میدهد؛ یعنی عیسی هم انکشاف حکمت ازلی است، هم انکشاف مسیح ازلی. اما اینکه پولس عیسی را پسر خدا مینامد، بهخاطر این است که روحالقدس در عیسی ساکن است. ولفسون معتقد است که حکمت ازلی یا مسیح ازلی که عیسی انکشاف زمینی آن است، همان روحالقدس است که در عیسی ساکن بود و او را هدایت میکرد. معلوم میشود که پولس روحالقدس را با حکمت ازلی و مسیح ازلی یکی میگیرد. در نتیجة یکسانانگاری روحالقدس با مسیح ازلی و حکمت ازلی، روحالقدس در اندیشه پولس ویژگی کاملا مسیحی پیدا کرد (ولفسون، 1389: 187- 190). گرچه پولس کارکرد جدید مسیحی پیدا کرد، ولی این کارکرد مبتنی بر کارکرد سنت یهودی است که سخن از واسطههایی به نام حکمت ازلی، مسیح ازلی، کلام و مانند آن به میان آورده است.
به نظر میرسید که پولس، لوگوس و روحالقدس را یکی انگاشته است، اما آبای دفاعیهپرداز قائل به تمایز لوگوس و روحالقدس شدند و روحالقدس موجود سومی در کنار خدا و لوگوس تلقی شد(همان: 247). نکته جالبتوجه این است که با اینکه آبای کلیسا معتقد بودند روحالقدس در جایگاه یهودی پیشین خود ابزار نبوت است، همچنین معتقد بودند که روحالقدس همانند لوگوس واسطه آفرینش جهان است (همان: 258).
بههرحال، در دوره آبای کلیسا به روحالقدس تشخص داده شد و خدا دانسته شد و بهعنوان شخص سوم تثلیث مطرح شد؛ وگرنه در مسیحیت قرن نخست و عهد جدید روحالقدس جدا از خدا دانسته نمیشد. همانطور که ولفسون میگوید: در آثار گریگوری نیسایی اشارهای به این مطلب شده است که در روزگار او کسانی بودند که روحالقدس را نوعی نیرو یا نوعی مخلوق میدانستند. کسانی هم وجود داشتند که به خدا بودن روحالقدس اعتقاد داشتند؛ اما این امر را همچون باوری دینی در دل خود کتمان میکردند و جرئت نمیکردند که آن را به زبان بیاورند (ولفسون، 1389: 254).
روحالقدس در قرآن و روایات
در قرآن کریم، واژه روح گاهى به صورت مقیّد و مضاف و گاهى بدون اضافه و قید آمده است و بااینحال، حقیقت و هویّت روح، همچنان رمزآلود باقى مانده است. جز یک مورد که از حقیقت روح سخن به میان آمده و آن را عالم امر دانسته است (اسراء: 85)، بیشتر به کارکردهایش اشاره شده است (اله بداشتی، 1389: 2). در تفسیرِ آنچه در قرآن در باب روح آمده، روایات شیعه و اهلسنّت، تفاسیر متفاوتى عرضه کردهاند. اهلسنّت، مراد از روح در بیشتر آیات قرآن را جبرئیل انگاشته؛ امّا روایات شیعه، تفسیر دیگرى از روح عرضه کرده و آن را غیر از جبرئیل دانسته است (شاکر: 4، 231 تا 266). با توجه به کارکردهایی که برای روح بیان شده است، میتوان گفت: همانطور که واژه روح در عهد عتیق و عهد جدید نقش واسطه دارد، در قرآن کریم نیز نقش واسطه دارد.
واژه روح در قرآن برای مصادیق متعددی به کار رفته است:
1. روح بهعنوان موجودى مستقل در ردیف فرشتگان ذکر شده که به ظاهر نشاندهنده آن است که آفریدهاى از آفریدگان خدا و غیر از فرشتگان است. آیات زیر، از این دسته است:
)تَنَزَّلُ الْمَلَئِکَةُ وَ الرُّوحُ((قدر: 4)؛ )تَعْرُجُ الْمَلَئِکَةُ وَ الرُّوحُ((معارج: 4)؛ )یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئِکَةُ صَفًّا( (نبا: 38).
2. در برخی آیات، از جبرئیل با لفظ روح یاد شده است:
)نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ((شعرا: 193)؛ )قُلْ نَزَّلَهُ روحالقدس((نحل: 102).
به شهادت آیه )قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِک( (بقره: 97) مراد از روحالامین و روحالقدس، جبرئیل است.
3. در برخی آیات روح حیات افاضهشده به انسان دانسته شده است. روح مرتبهاى از وجود است که در پیکر انسان جریان یافته است. از این روح، بهعنوان «روح نفخهاى» یاد مىشود. این آیات، عبارتاند از:
)وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى((حجر: 29)؛ )وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ((سجده: 9)؛ )فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا((انبیا: 91)
این روح، در همه انسانها مشترک است؛ چه حضرت آدم علیه السلام که از پدر و مادر، متولّد نشده و چه حضرت عیسى علیهالسلام که پدر نداشته است و چه انسانهاى عادى که پدر و مادر دارند. نیز مؤمن و کافر، از این روح، بهره یکسان دارند.
4. در برخی آیات روح تأییدکننده پیامبران و مؤمنان است و بهعنوان موجودى است که در تأیید قلوب پیامبران و اولیاى الهى، نقشآفرینی مىکند:
)وَ ءَاتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَـتِ وَ أَیَّدْنَـهُ بِروحالقدس((بقره: 87)؛ )اذْکُرْ نِعْمَتِى عَلَیْکَ وَعَلَى وَ لِدَتِکَ إِذْ أَیَّدتُّکَ بِروحالقدس((مائده: 110)؛ )أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْاءِیمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ((مجادله: 22).
5. در برخی آیات وحى بر انبیاء، به روح نسبت داده شده است:
)أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا((شوری: 52)؛ )یُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ((غافر: 15).
6 برخی ایات حضرت عیسى علیه السلام را روحى از جانب خدا دانسته است:
)إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَآ إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ((نسا: 171).
7. برخی آیات روح را فرستاده پروردگار نزد حضرت مریم علیهاالسلام دانسته است:
)فَأَرْسَلْنَآ إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ... قَالَ إِنَّمَآ أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا((مریم: 17- 19).
از تعبیر «لاهب» استفاده مىشود که این روح، صرفا بشارتدهنده نبوده است؛ بلکه در پدید آمدن عیسى علیهالسلام دخالت داشته است.
مراد از روح در آیات سهگانه شوری: 52، نحل: 2 و غافر: 15، شریعت و کتاب است. این احتمال هم هست که مراد از روح در این آیات یک عقل کلی و وسیعی باشد که عقول بشر و غریزههای جانداران و احساس نباتات از شعبههای آن است؛ زیرا خداوند متعال بهوسیلۀ ملائکه و عقول انسانها و غریزۀ جانداران، این جهان را به سوی کمال سوق میدهد و همان عقل است که در صعود و نزول و قیام در مقابل حق با ملائکه توأم است (قاموس قرآن/ ذیل «روحالقدس»). در حکمت اسلامی نیز گفته شده است که آنچه از روحالقدس به عقل پیوندد، نبوت است. نبوت فیض نفس قدسی است که روحالقدس بهوسیله عقل کل به روح قدسی نبی فرود آورد (اله بداشتی، 1389: 12)
با توجه به اینکه روح مصادیق متعددی دارد، روایات شیعه و اهلسنّت، در تفسیر روح و روحالقدس، متفاوت است. مطابق اخبار و آثار مأثور از طریق اهلسنّت، مراد از روح در بسیارى از آیات قرآن کریم، جبرئیل است که تفسیری سطحی به حساب میآید؛ امّا روایات شیعه، تفسیر دیگرى از روح عرضه کرده و آن را آفریدهاى از آفریدگان خداوند دانسته که بزرگتر و برتر از فرشتگانى چون جبرئیل و میکائیل است (شاکر: 4، 231 ـ 266).
در احادیث شیعه تأکید شده است که روح، مخلوقى از مخلوقات خداوند است که از جبرئیل و فرشتگان نیز بزرگتر است. از امام صادق علیه السلام، معناى این آیه را پرسیدند: )یَسْئلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى( (اسراء: 85). آن حضرت فرمود: آیهاى از ملکوت و بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است. او با پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بوده و اکنون نیز با امامان است (کلینی، ۱: 1388ق، ۴۰1 ).
همچنین در حدیث دیگرى درباره آیه :)وَ کَذَ لِکَ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا( (شوری: 52) امام فرمود:
روح، آفریدهاى است که به خدا قسم، از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است. او همراه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بوده و به او از عوالم مختلف خبر مىداده و او را تأیید و تصدیق مىکرده است. اکنون، همان روح، با ائمّه اطهار است و به آنها خبر مىدهد و آنها را تأیید و تصدیق مىکند (کلینی، 1388ق: ۱، ۵۷۳)
مهمترین فعلى که در این احادیث، به روحالقدس نسبت داده شده، القاى معانى بر قلب پیامبر است. در یکى از این احادیث آمده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
اى مردم! روحالقدس، به قلب من افکند که هیچکس نمىمیرد؛ مگر آنکه به تمام روزىاى که برایش مقدّر شده، برسد (همان: ۵، ۱۱8؛ همان: ۱۲۲) .
ممکن است این مسئله مطرح شود که آیا روحالقدس، شخصیت فردى دارد؛ آنطور که مسلمانان اهلسنّت آن را جبرییل میدانند، یا موجودى متشخّص، اما غیرفرشته است؛ آنطور که برخى از مفسّران شیعه، مانند علّامه طباطبایى قائلاند، است یا اساساً وجودى غیرشخصى دارد؟ به نظر میرسد که روحالقدس، نیرویى غیرشخصى است که خدا با آن، پیامبران و مؤمنان را تأیید مىکند و پیامبران و اولیاى خدا، با همین نیرو از امور غیبى آگاه مىشوند و کارهاى فوقالعاده انجام مىدهند. این دیدگاه، همان دیدگاهى است که در روایات شیعه، بهویژه آنچه در کتاب الکافى نقل شده، مورد تأکید قرار گرفته است (شاکر، 1387: 4، 231 ـ 266).
البته از ظاهر برخى آیات و روایات چنین استفاده مىشود که روحالقدس، یک شخص است؛ همانطور که حضرت جبرئیل، یک شخص از فرشتگان است و یا همانطور که حضرت محمّد صلى الله علیه و آله، یک شخص است. امّا با نگاهى عمیقتر به آنچه در قرآن کریم، روایات و گزارشهاى کتاب مقدّس یهودى ـ مسیحى در مورد روحالقدس آمده، مىتوان استنباط کرد که گزارشهاى متون دینى، مستلزم تشخّص براى روحالقدس نیست؛ بلکه روحالقدس، به مثابه نیرویى قدسى و الهى است که از حضرت حق صادر مىشود و در هرکس و هر جایى که خداوند متعال اراده فرماید، قرار مىگیرد و جریان مىیابد.
به بیان دیگر، «روح» نیروى حیات است که خداوند با آن نیرو، حیات و زندگى در موجودات را به وجود مىآورد. از آنجا که حیات، مراتبى دارد، روح نیز مراتبى دارد که روح قدسى، از مراتب والاى روح و حیات است. روح نیز نیروى حیات است. خداوند به هرکس که بخواهد و به هر اندازه که بخواهد، افاضه مىکند و کسى که روح به او تعلّق مىگیرد، به همان اندازه، صاحب حیات مىشود.
از متون دینى برمىآید که برخى آنچنان سرشار از روح قدسى و الهى مىشوند که گویى حیثیت دیگرى جز حیثیت روحالقدسى ندارند. این موجود، ممکن است در قالب شخص انسان باشد و یا فرشته. در میان فرشتگان، حضرت جبرئیل امین، چنان از روح الهى پر شده است که خداوند او را روحالامین و روحالقدس نامیده است. در میان انسانها نیز حضرت عیسى علیه السلام، چنان سرشار از روحالقدس شده که روحاللّه نامیده شده است. بنابراین، درحالىکه جبرئیل فرشته است و حضرت عیسى انسان است، روحالقدس، روحالامین و روحاللّه نیز هستند؛ پس حیثیت روحالقدسى آنها غیر از حیثیتى است که به آن تشخّص یافتهاند. حضرت عیسى علیه السلام، از نظر ماهیت، انسان است، امّا درعینحال، روح قدسى دارد که مىتواند با آن، مرده را زنده کند. حضرت جبرئیل هم از نظر ماهیت، یک فرشته است؛ امّا حامل روح الهى براى پیامبران است و روح الهى را بر قلب پیامبران نازل مىکند (همان).
علّامه سیدمحمّدحسین طباطبایى، در تفسیر المیزان درباره روح مىگوید:
مردم، چه در گذشته و چه در حال، با همه اختلاف شدیدى که درباره حقیقت روح دارند، در این معنا هیچ اختلافى ندارند که از کلمه روح، یک معنا مىفهمند و آن عبارت است از چیزى که مایه حیات است؛ حیاتى که عامل شعور و اراده است و در قرآن نیز همین معنا، مراد است (طباطبایی، 1372ش: 12، 217). روح از نظر ایشان «کلمه حیات است که خداوند به اشیا القا مىکند و آنها را با مشیّت خود زنده مىسازد.» (همان: 13، 209).
همانطور که «نور» حقیقت واحد است، ولی مراتب دارد، روح مصادیق متعدد و حقیقت واحد دارد. علّامه طباطبایى، ضمن اذعان به اینکه روح در قرآن، در موارد مختلف و مصادیق متفاوت به کار رفته و همهجا به یک معنا نیست، معتقد است که در همه موارد، به معناى حقیقى به کار رفته است (همان). از نظر وی دو نوع مصداق براى روح وجود دارد: روح مطلق و روح مقیّد. روح مقیّد نیز مصادیقى دارد؛ مانند روح انسان و روح فرشته. روح مطلق مانند )یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئِکَةُ(، )تَنَزَّلُ الْمَلَئِکَةُ وَ الرُّوحُ( و )تَعْرُجُ الْمَلَئِکَةُ وَ الرُّوحُ( روح مقیّد و مضاف مانند «روح الامین»، «روحالقدس»، «روحى»، «روحنا» و «روح منه».
ایشان درباره آیات مربوط به روح مطلق معتقد است که از این آیات، اجمالاً فهمیده مىشود که روح، موجودى مستقل است و حیات، علم و قدرت دارد و از نوع صفات و احوال قائم به اشیاء نیست (همان: ۱۲، ۲۱۸). این روح، غیر از ملائکه است (ر.ک : همان: ۲۰، ۸). در مورد آیات مربوط به روح مقید باید گفت که در آن موارد، مرتبهاى از روح، در انسان یا فرشته به وجود مىآید که آن نیز حقیقتى است وجودى و منشأ آثار؛ امّا باید توجّه داشت که مطلق، غیر از مقیّد است (همان). علّامه، نسبت بین روح مقیّد و روح مطلق را نسبتِ «افاضه به مفیض» و سایه به صاحب سایه مىداند، ایشان تصریح مىکند که روح موجود در نباتات، روح دمیدهشده در انسان، روح تأییدکننده مؤمن، روح تأییدکننده پیامبران، روح متعلّق به فرشتگان، همگى از افاضههاى روح مطلق است (ر.ک : همان: ۲۷۴).
باید توجّه داشت که هر مرتبهاى از روح، آثارى متفاوت با مرتبه دیگر دارد. علّامه، در تفسیر آیه «وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ» (مجادله: ۲۲) مىنویسد: ظاهر آیه، این معنا را افاده مىکند که در مؤمنان، به غیر از روح بشریت که در مؤمن و کافر هست، روحى دیگر وجود دارد که از آن، حیاتى دیگر ناشى مىشود و قدرتى و شعورى جدید مىآورد و آیه )أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَـهُ( (انعام: 122) به همین معناست و نیز آیه )مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً( (نحل: 97). به آن اشاره دارد (طباطبایی، 1372ش: ۱۹، ۲۲۶).
در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است:
«انّ روح المؤمن لأشدّ اتصالاً بروح اللّه من اتصال شعاع الشمس بها»؛
روح مؤمن، به روح خدا، پیوستهتر است از پیوستگى پرتو آفتاب به خورشید (کلینی، 1388ق: ۴، ۴۹۰)
روح الهى مىتواند چنان در انسان تجلّى یابد که او با دم خود، مردهاى را زنده کند و مجسمه گلی پرندهاى را به پرنده واقعى تبدیل کند. در میان پیامبران الهى، عیسى علیه السلام ارتباط خاصى با روح مطلق داشته است. علّامه طباطبایى میگوید:
تأیید به روحالقدس، اختصاص به عیسىبنمریم علیه السلام ندارد؛ بلکه بین همه رسولان، مشترک است و لیکن در خصوص عیسى علیه السلام به نحوى خاص است؛ چون تمامى آیات بینّات آن جناب، از قبیل زنده کردن مرده با دمیدن، آفریدن مرغ، بهبودى دادن به پیسى و کورى و خبر دادن از غیب، امورى بوده که متکى بر حیات و ترشحى از روح است (:۲/ ۳۱۴). ظاهراً همین تأیید به روحالقدس بوده که مسیح را براى سخن گفتن با مردم در گهواره آماده ساخته است (همان: ۶ /۲۲۶).
از نظر علامه طباطبایی، القاى روح به پیامبران، به معناى ایجاد نحوهاى از وجود متعالى است. به عبارت دیگر، در جریان القاى روح، روح پیامبر با درجهاى اعلى از روح الهى اتّحاد پیدا مىکند. این اتّحاد با روح قدسى است که زمینه تعلیم وحى را فراهم مىکند. وی در اینباره مىفرماید: «خداوند، فرشتگان را نازل مىکند تا روح را بر قلب پیامبر صلى الله علیه و آله القا کند تا بدین وسیله، معارف الهى بر او افاضه شود». اما اینکه خداوند در آیه 52 سوره شورى، القاى روح را «ایحاء روح» نامیده: )اوحینا الیک روحا(. دلیلش این است که روح، کلمه حیات است. پس بر این مبنا مىتوان القاى کلمه حیات به قلب پیامبر صلى الله علیه و آله را وحى آن به پیامبر نامید (ر.ک: همان: ۱۲/۲۱۸).
علّامه طباطبایی فرایند نزول فرشتگان و القاى روح را اینگونه تفسیر مىکنند که فرشتگان نیز صاحب روح هستند. آنها نازل مىشوند تا با روح قدسى خود، در جان پیامبر، حیاتى دیگر ایجاد کنند تا مستعد پذیرش معارف الهى شود (همان). وجه تسمیه جبرئیل به روح نیز به این است که او حامل روح الهى است. جبرئیل، روحالقدس را بر قلب پیامبر نازل مىکند و این روح نازلشده، حامل قرآن است (ر.ک: همان: ۱۳، ۲۰۹).
توضیح اینکه: علّامه معتقد است که یکى از موارد افاضه روح مطلق، روحى است که در فرشتگان است. فرشتگان نیز همانند انسان، مورد افاضه روح هستند. علّت آنکه از این افاضه، به «نفخ روح» تعبیر نشده، آن است که آنها با همه اختلافى که در قرب و بعد از پروردگار دارند، روح محضاند و از کدورتهاى عالم مادّه، منزّه هستند (همان: 12/ 498).
از نظر علامه، روح یک مرحلهاى است از مراحل وجودهای عالی که خلقتش از ملائکه، اشرف و افضل است، و ملائکه هم در اموراتى که انجام مىدهند، از آنها استمداد مىکنند. دو آیه در قرآن کریم دلالت دارد بر آنکه خداوند، براى پیامبران و رسولان خود که مردم را به سوى حقّ دعوت میکنند، ، روح را مىفرستد، و ملائکه هم که نزول مىکنند، با روح پایین مىآیند:
)یُنَزِّلُ الْمَلَئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لَا إِلَـهَ إِلَا أَنَا فَاتَّقُونِ( (نحل: ۲) و )یُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ(. (غافر: ۱۵). جبرائیل در نزولات خود، در امورى که انجام مىدهد و تدبیرى که در عالم مىکند، از او استمداد مىنماید و گویا او همراه جبرائیل است. همچنین در آیه دیگری مىفرماید: «خدا بر کسانى از بندگان خود که شایسته انذار و بیم از روز قیامت ـ که روز تلاقى است ـ مى بیند، روح را القا مىکند» که در اینجا با کلمه «إلقاء» آمده است.
بههرحال، روح یک واقعیّتى است و یک موجود اشرف و افضلى است که چون ملائکه براى انجام امور عالم نازل مىشوند، او همراه ملائکه نازل مىشود و به آنها در آن مأموریّت کمک میکند.
از مجموع مباحثى که علّامه در ذیل آیات مربوط به روح دارند، مىتوان استفاده کرد که مراد از روح در آیات قرآن، یکى از موارد زیر است:
1. روح مطلق که مبدأ حیات است. روح در آیات سورههاى قدر، معارج و نبأ از این قبیل است.
2. روح مقیّد که در واقع مرتبهاى نازلشده از روح مطلق است که در موجودات، اعمّ از نباتات، حیوانات، انسانها و فرشتگان، ظهور و بروز مىیابد و مراتب هریک، با دیگرى فرق دارد و حتى در انسانها، با مراتب مختلف تجلّى مىیابد. روح در اکثر آیات، ناظر به این مورد است.
3. مطلق روح که امرى کلى است و منطبق بر هر دو نوع مصداق است. به نظر ایشان، مراد از روح در آیه )یَسْئلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى( (اسراء: 85) نه روح مطلق و نه روح مقیّد است و مصداق خاصى را در نظر ندارد؛ بلکه سؤال از حقیقت روح است که این حقیقت در همه مصادیق وجود دارد. ایشان مى فرماید: «انّ السؤال، انّما عن حقیقة مطلق الروح الوارد فى کلامه سبحانه، و انّ الجواب، مشتمل على بیان حقیقة الروح و انّه من سنخ الأمر.» (طباطبایی، ج13: 212).
نتیجه
واژه روح و روحالقدس، در عهد عتیق مصادیق بسیار متعددی دارد. الهیدانان یهودی بر این باورند که این واژه از یک حوزه معنایی محدود آرامآرام و در طول زمان، به معانی بسیار گستردهای تبدیل شده است؛ از جمله روح به معنای قدرت خدا، روح در ارتباط با خود خدا، روح در طبیعت خارجی، روح خدا در انسان، افاضه قدرت برای خدمت در ارتباط با انبیا، داوران و حکیمان. بخش زیادی از آیات عهد عتیق که به روح خدا اشاره میکند، به موضوع روابط عهد بین یهوه و اسرائیل مربوط میشود و بخش زیادی از این آیات، به قدرت اعطایی از سوی روح مرتبط است . مشخصترین و مهمترین فعالیت روح در عهد عتیق در حوزه نبوت ظهور پیدا کرد. همچنین روح به مثابه مسیح ازلی و گاه بهعنوان فرشته، انکشاف پیدا کرده است.
به نظر میرسد استفاده از واژه روح در سنت یهودی برای حفظ قداست نام یهوه و برای پرهیز از نام بردن یهوه بوده است. در واقع، در سنت یهودی متأخر قبل از مسیح، چنان بر تنزیه و تعالی خدا تأکید میشد که وجود واسطههایی میان خدا و انسان مطرح شد. این واسطهها عبارت بودند از شخینا، کلمه، روح و فرشتگانی با کارکرد خاص. بههرحال، روحالقدس مفهومی جدا از خدا و موجودی مستقل از خدا نیست. خدا خودش قدرتمندانه در طبیعت و بشر عمل میکند. روح مظهر قدرت، حضور و اراده خدا در جهان است. گویا آنچه به خود خدا مربوط میشود، بهواسطهای به نام روح نسبت داده شده است.
روح در عهد جدید به شکل روح خدا، روح مسیح، روح موعود، روح فیض، روح قوت، روح راستی و ... آمده است. مراد مسیحیان از روحالقدس در دوره جدید، همان روح یهوه بود که در دوره جدید عملکرد گستردهتری داشت و دیگر مختص قوم اسرائیل نبود. روح بهراستی همه را هدایت میکند. در اناجیل تولد خارقالعاده حضرت عیسی به روحالقدس نسبت داده میشود.
در رسالههای پولس نیز کارکردهای مختلفی به روحالقدس نسبت داده شده است. پولس اعلام بشارت مسیح بهوسیله خود را کار روحالقدس میداند. روحالقدس ایمان را الهام میکند و روح زندگی را میآفریند. روحالقدس نجاتبخش است و انسان را از قدرت گناه و مرگ رهایی میدهد. بزرگترین موهبت محبت است و محبت را روحالقدس عطا میکند.
روح عامل همه اعمالی است که مطابق خواست و اراده خداوند است. برای روحالقدس در طی دوران کلیسا، چهار کارکرد برشمرده شده است: ۱) روح به همه اعضای کلیسا اعطا شده است و این موهبت جاودان است؛ ۲) این روح میتواند خودش را به شیوهای قابل مشاهده اشکار کند؛ 3) مهمترین کارکرد این روح موعظههای پیامبرانه است؛ 4) روح راه کلیسا را در جهان معین میکند و آن را هدایت میکند.
گرچه نزد پولس روحالقدس یک ویژگی مسیحی پیدا میکند، ولی فهمش از روحالقدس همان فهم سنت یهودی است. کارکرد جدید روح مسیحی مبتنی بر کارکرد سنت یهودی است که سخن از واسطههایی به نام حکمت ازلی، مسیح ازلی، کلام و مانند آن به میان آورده است. البته با اینکه پولس لوگوس و روحالقدس را یکی انگاشته است، آبای کلیسا قائل به تمایز لوگوس و روحالقدس شدند و روحالقدس موجود سومی در کنار خدا و لوگوس تلقی شد. بههرحال، با اینکه آبای کلیسا معتقد بودند که روحالقدس در جایگاه یهودی پیشین خود، ابزار نبوت است و نیز معتقد بودند که روحالقدس همانند لوگوس واسطه آفرینش جهان است، در دوره آبا به روحالقدس تشخیص داده شد و خدا دانسته شد و بهعنوان شخص سوم تثلیث مطرح شد؛ وگرنه در مسیحیت قرن نخست و عهد جدید روحالقدس جدا از خدا دانسته نمیشد.
در قرآن کریم، واژه روح گاهى به صورت مقیّد و مضاف و گاهى بدون اضافه و قید آمده است و بااینحال، حقیقت و هویّت روح، همچنان رمزآلود باقى مانده است. در قران کریم بیشتر به کارکردهای روح اشاره شده است. در تفسیرِ آنچه در قرآن در باب روح آمده، روایات شیعه و اهلسنّت، تفاسیر متفاوتى عرضه کردهاند. با توجه به کارکردهایی که برای روح بیان شده است، میتوان گفت: همانطور که واژه روح در عهد عتیق و عهد جدید نقش واسطه دارد، در قرآن کریم نیز نقش واسطه دارد. با توجه به اینکه روح مصادیق متعددی دارد، روایات شیعه و اهلسنّت، در تفسیر روح و روحالقدس، متفاوت است. مطابق اخبار و آثار مأثور از طریق اهلسنّت، مراد از روح در بسیارى از آیات قرآن کریم، جبرئیل است که تفسیری سطحی به حساب میآید؛ امّا روایات شیعه، تفسیر دیگرى از روح عرضه کرده و آن را آفریدهاى از آفریدگان خداوند دانسته که بزرگتر و برتر از فرشتگانى چون جبرئیل و میکائیل است. مهمترین فعلى را که در این احادیث، به روحالقدس نسبت داده شده، القاى معانى در قلب پیامبر است.
به نظر میرسد روحالقدس، نیرویى غیرشخصى است که خدا با آن، پیامبران و مؤمنان را تأیید مىکند و پیامبران و اولیاى خدا، با همین نیرو از امور غیبى آگاه مىشوند و کارهاى فوقالعاده انجام مىدهند. البته از ظاهر برخى آیات و روایات چنین استفاده مىشود که روحالقدس، یک شخص است؛ همانطور که حضرت جبرئیل، یک شخص از فرشتگان است و یا همانطور که حضرت محمّد صلى الله علیه و آله، یک شخص است. امّا با نگاهى عمیقتر به آنچه در قرآن کریم، روایات و گزارشهاى کتاب مقدّس یهودى ـ مسیحى در مورد روحالقدس آمده، مىتوان استنباط کرد که گزارشهاى متون دینى، مستلزم تشخّص براى روحالقدس نیست؛ بلکه روحالقدس، به مثابه نیرویى قدسى و الهى است که از حضرت حق صادر مىشود و در هرکس و هرجایى که خداوند متعال اراده فرماید، قرار مىگیرد و جریان مىیابد. به بیان دیگر، روح نیروى حیات است که خداوند با آن نیرو، حیات و زندگى در موجودات را به وجود مىآورد. از آنجا که حیات مراتبى دارد، روح نیز مراتبى دارد که روح قدسى، از مراتب والاى روح و حیات است. روح نیز نیروى حیات است. خداوند به هرکس که بخواهد و به هر اندازه که بخواهد، افاضه مىکند و کسى که روح به او تعلّق مىگیرد، به همان اندازه، صاحب حیات مىشود.
بههرحال، معلوم میشود همه مصادیقی که در متون مقدس یهودیت- مسیحیت و اسلام در مورد روحالقدس به کار رفته است، واسطهها و کارگزارانی هستند که به حقیقت واحدی اشاره دارند. آن حقیقت واحد چیزی جز قدرت و اراده خدا نیست.
9. Mullins, E.Y. Holly spirit, In The International Standard Bible Encyclopedia (ISBE) was edited by James Orr, John Nuelsen, Edgar Mullins, Morris Evans, and Melvin Grove Kyle , 1939.
10. Dunn, D.G.James. Christology in the Making, SCM Pres, 1980.